خبرنگارژاپنی پرسید:تاکی حاضریدبجنگید؟شیرودی خندید وگفت:مابرای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم.تاهرزمان که اسلام درخطرباشداین راگفت وبه راه افتاد
.آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم می پرسیدند:کجا؟ خلبان شیرودی به کجامی رود؟هنوزمصاحبه تمام نشده .
شیرودی لبخند زد و بلند گفت:نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.
رزمنده ی 14 ساله ای رو به اسارت گرفته بودند. فرمانده ی عراقی وقتی اون رو دید و متوجه سنش شد،
پرسید:" مگه سن سربازی 18 سال نیست؟ خمینی سن سربازی رو پایین آورده؟ ""
نوجوون در جواب عراقی گفت:نه، سن سربازی همون 18 ساله، خمینی سن عشق رو پایین آورده...
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
سن عشق,